در «آبرنگ» بهنوش بختیاری میکروفن به دست روانه کوچه و

بازار می*شود و تلاش می*کند با ایجاد صمیمیتی تصنعی و

کاذب در کنار مردم در سبزی*فروشی و بقالی بایستد تا آنها با

دوربین موبایل**هایشان با او عکس یادگاری بگیرند!






«آبرنگ» برنامه*ای است که طبق مد این روزهای حاکم در تلویزیون متمرکز بر فرستادن پیامک لطیفه توسط مردم عادی

و کوچه و خیابان ساخته شده و البته در کنار آن یک مجری به اصطلاح بامزه و خندان را به میان مردم می*فرستد

تا با آنها شوخی*های سطحی کند یا با طرح سؤالات بی* سر و ته و به اصطلاح سرکاری شعور مردم را زیر سؤال ببرد.

این مسئله نیز خود در کم کردن هزینه*ها ریشه دارد. تهیه*کننده برنامه که همه تجربه*اش فعالیت

به عنوان مشاور رسانه*ای پروژه*های تلویزیونی بوده(!) می*خواسته با حداقل هزینه، برنامه*ای برای مخاطبان بسازد

تا پول خوبی دست خودش را بگیرد و برای همین تنها بخش اندکی از بودجه را صرف تولید «آبرنگ» کرده!

در «آبرنگ»
بهنوش بختیاری میکروفن به دست روانه کوچه و بازار می*شود و تلاش می*کند

با ایجاد صمیمیتی تصنعی و کاذب در کنار مردم در سبزی*فروشی و بقالی بایستد تا آنها با دوربین موبایل**هایشان

با او عکس یادگاری بگیرند! آیا سطح یک برنامه تلویزیونی را آنقدر باید پایین آورد که در آن شاهد عکس یادگاری گرفتن

مجری به ظاهر خاکی و درویش مسلک (! ) با مردم باشیم. این خوب نیست ساعتی از یک شبکه تلویزیونی

با خنده*های سطحی بازیگری پر شود که به نظر می*رسد علاقه عجیبی به نماهای کلوزآپ دارد

و با تهیه لنزهای رنگی برای چشمانش و آرایش غلیظ و بوتاکس چهره*اش، مدام برای مردم رخ*نمایی و طنازی می*کند.

آیا بردن دوربین فیلمبرداری تا درون*بینی یک مجری زن یک سوء*استفاده غیراخلاقی برای جلب توجه مخاطب نیست؟!