1- شیطون اکس می خوره همه رو برای نماز صبح بیدار می کنه
2 - از یه نی نی می پرسن عشق یعنی چی؟ میگه: عخش یعنی بزالی کسی که دوسس دالی از پفکت بوخله اما فقط توتا
3 - یارو به شکمش میگه: تا کی من کار کنم تو بخوری شکمش جواب داد : میخوای من کار کنم تو بخوری !
4 - طرف نصف قرص خوابشو میخوره شب یه چشمش باز میمونه
5 - یه روز سه تا دیوونه رو می اندازن تو یه اتاق دو تاشون مى رقصن، یکیشون
هم میگه: سبز - آبى - قرمز ازش می پرسن چرا این جورى می گى؟ میگه من رقص
نورم!!!
6 - شرلوک هلمز با واتسون میرن بیرون شهر و تو چادر میخوابن، نصفه های شب
شرلوک هلمز واتسون رو بیدار می کنه میگه: به آسمون نگاه کن چی میبینی؟
واتسون: یه عالمه ستاره! هولمز: از اینهمه ستاره چی می فهمی؟ واتسون: از چه
نظر؟ ستاره شناسی؟ الهیات؟ فلسفه؟ از کدوم زاویه بگم؟ تو چی میفهمی؟
هولمز: احمق! چادرمونو دزدیدن
7 - معتاده به دختره متلک می گه: چشاش بیشت تیپش بیشت دختره میگه: گمشو آشغال معتاد. معتاده میگه: انژباط شفر
8 - مامانه به بچه هه میگه میدونم شیطون گولت زد موهای خواهرتو کشیدی! بچه هه میگه آره ولی لگدی که زدم تو شیکمش ابتکار خودم بود
9 - هنگام نوشیدن آب سه تا بسم الله بگویید زیرا در آب سه تا جن وجود دارد : دوتا هیدروجن و یک اکسی جن
10 - یارو میره جبهه ، نارنجک به خودش می بنده و میره زیر تانک خودی ! روی سنگ قبرش می نویسند : حسین نفهمیده !
1- از طرف می پرسند چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز می کنن ؟ میگه : آخه من امتحان کردم..... پیاده خیلی راهه
2 - برنده جایزه نوبل ادبیات در زمان تقدیم جایزه خود به همسرش گفت: "این
جایزه را به همسر عزیزم تقدیم می کنم که با نبودش باعث شد من بتوانم این
کتاب را تمام کنم !
3 - یارو داشته ماهی میگرفته، یکی میپرسه: تا حالا چندتا ماهی گرفتی؟ یارو
میگه: این یکی رو که بگیرم، با اون 19 تائی که بعدا میخوام بگیرم میشه 20
تا
4 - عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچههاى کلاس عکس یادگارى بگیرد. معلم
هم داشت همه بچهها را تشویق میکرد که دور هم جمع شوند. معلم گفت: ببینید
چقدر قشنگه که سالها بعد وقتى همهتون بزرگ شدید به این عکس نگاه کنید و
بگوئید: این احمده، الان دکتره. یا اون مهرداده، الان وکیله. یکى از بچهها
از ته کلاس گفت: این هم آقا معلمه، الان مرده
5 - یارو لنگ بوده با کشتی میره سفر...وقتی برمیگرده رفیقش میگه خب سفر خوش
گذشت؟؟ میگه نه بابا همش استرس داشتم هی می گفتن لنگرو بندازین تو آب
6 - سرهنگه داشته امتحان رانندگی می گرفته. از یارو می پرسه: اگه یه نفر
وسط خیابون بود، بوق میزنی یا چراغ؟ طرف میگه: برف پاک کن جناب سرهنگ!
سرهنگه کف می کنه می پرسه: یعنی چی؟ یارو میگه: یعنی یا برو این طرف یا برو
اون طرف
7 - معلم از شاگردش می پرسه: 5 + 5 چند میشه؟شاگردش یه کم فکر میکنه میگه
11 معلم میگه: احمق دستتو از جیب شلوارت در بیار ، دوباره با انگشت بشمار!
8 - یارو میره حرم تو بخش خانوما داد می زنه : خانوما شلوغ نکنید! حاجت ها قاطی می شه! من پارسال اومدم ، حامله شدم
9 - یه عربه میمیره ، شب اول قبر ۶۲ تا فرشته میان سراغش.۲ تاشون سوال می کردن .... ۶۰ تاشون حالیش می کردن
10 - آقا ماشاا... را میبرن بهشت ، زیر پای مادران له میشه ( آخه بهشت زیر پای مادران است )
11- وش دفع انگل: 3 روز فقط چایی و بیسکویت میخوری، روز 4 فقط چایی میخوری
در این موقع کرم میاد بیرون و میپرسه پس بیسکویت کو؟ میگیریش
12 - تو جاده پلیس جلو یه ماشین رو می گیره و میگه چون از صبح اولین کسی
هستی که کمربند ایمنی بستی برنده 100هزار تومن پول شدی. حالا می خوای باهاش
چیکار کنی؟ مرد می گه: می رم گواهینامه می گیرم . زنش سریع می گه: جناب
سروان این وقتی اکس می زنه پرت و پلا می گه . بچشون از اون پشت می گه: بابا
نگفتم با ماشین دزدی قاچاق نکنیم؟ یه صدا از صندوق عقب می یاد : از مرز رد
شدیم یا نه؟
13 - یک روز عزرائیل سوار یک بنز الگانس بوده ازش میپرسن پولش را از کجا آوردی. میگه از اضافه کاری در عراق !
14 - یارو پسرش رو میفرسته ژیمناستیک، بعد از یه مدتی میبینه پسرش روز به
روز جای اینکه پیشرفت کنه هی داره پسرفت میکنه. یک روز میره سر جلسه
تمرینشون ببینه چه خبره، میبینه از بچش به عنوان خرک استفاده میکنند
15 - یکی از این همشهری های شمالی ما رو زمان جنگ با صدام حسین ملعون گرفته
بودند به اسارت در عراق! بعد یه روز بهشون می گن اجازه داری با اقواممت در
ایران یه گفت و گوی تلفنی داشته باشی، اما حواست باشه یه چیزی ضد ما نگی
ها. این همشهری ما هم می گه باشه. حواسم هست. بعد به فکر می افته یه کلک
رشتی سوار کنه و بهشون می گه من چیزی نمی خوام بگم فقط دوست دارم یه آهنگ
شاد براشون بخونم که بفهمن اینجا چقدر داره به ما خوش می گذره. وقتی گوشی
رو بهش می دن شروع می کنه به بشکن زدن و با لهجه ی دل انگیز شمالی خودش و
با ریتم یه تصنیف معروف شروع می کنه به خوندن "دیشب منو کتک زدن صبح هم یه
فصل شکنجه، ... دام داری ریم، دیریم ریم"
16- قاضی به دزده میگه: تو این همه دزدی رو تنهایی انجام میدی؟؟
دزده میگه: ای آقا، مگه توی این دور و زمونه میشه به کسی اعتماد کرد؟
17 - مادر پسره براش میره خواستگاری، پدر دختره میپرسه خوب پسرتون چه کاره هست؟
مادره میگه: پسرم دیپلماته پدر دختره میگه: اوه چه عالی! یعنی چی؟ مادره میگه: یعنی از وقتی پسرم دیپلمش گرفته همینطوری ماته
18 - یارو شلوارشو بر عکس میپوشه ننش میگه
الهی من قربون بچم برم که هر وقت داری میری انگار داری میای
19 - ازبچه میپرسن اون کدوم حیوانی هست که به ماگوشت شیر ماست کفش لباس میده میگه بابام
20 - به یارو میگن چقدر لاغر شدی ، میگه: نباید از ظاهر آدما قضاوت کرد